دلنوشته

دلنوشته های من

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۲ ساعت 14:27 توسط جواد  | 
در بندر آبی چشمانت

باران رنگ های آهنگین می وزد،

خورشید و بادبان های خیره کننده

سفر خود را در  بی نهایت تصویر می کنند.

در بندر آبی چشمانت

پنجره ای گشوده به دریا،

و پرنده هایی در دوردست

به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.

در بندر آبی چشمانت

برف در تابستان می آید.

کشتی هایی با بار فیروزه

که دریا را در خود غرقه می سازند

بی آن که خود غرق شوند.

در بندر آبی چشمانت

بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی

عطر دریا را به درون می کشم

وخشته باز می گردم چون پرنده ای.

در بندر آبی چشمانت

سنگ ها آواز شبانه می خوانند.

در کتاب بسته ی چشمانت

چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟

ای کاش، ای کاش دریانوردی بودم

ای کاش قایقی داشتم

تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت

بادبان برافرازم


  • خانه
  • پروفایل مدیر وبلاگ
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها
نوشته‌های پیشین
  • بهمن ۱۳۹۲
  • دی ۱۳۹۲
  • آذر ۱۳۹۲
  • آبان ۱۳۹۲
آرشیو موضوعی
  • عاشقانه
  • اموزش شاخت چتروم
  • ساخت لوگو
  • ساخت دامنهTK
نویسندگان
  • جواد
  • javad
پیوندها
  • عاشقانه
  • عشق بی انتهامن
  • دل نوشته
  • پسر تنها
  • ابادان برزیلته
  • مطلب جدید
  • تصویر نوشته
  • مهتاب
  • کوموچولو
  • نفس
  • دانلود بازی کامپیوتر
  • دلارام
BLOGFA.COM